403 بار
بازدید
دوشنبه 08 مهر 1392
«مدتی
قبل سر پل گیشا پلیسی را دیدم که از بلندگوی ماشینش خطاب به راننده پیر
تاکسی گفت: مرتیکه! تو که راه رفتنت رو بلد نیستی چرا نشستی پشت فرمون؟ گاز
بده دیگه!»
«مدتی
قبل سر پل گیشا پلیسی را دیدم که از بلندگوی ماشینش خطاب به راننده پیر
تاکسی گفت: مرتیکه! تو که راه رفتنت رو بلد نیستی چرا نشستی پشت فرمون؟ گاز
بده دیگه!»
افسانه
پرچکانی در صفحه شخصی خود نوشت: «سرهنگ بازنشسته بود و جزو ممتحنین پایه
یک رانندگی. این را بعدا فهمیدم. شاید باید از قبل و وقتی قوانین را یک به
یک اجرا میکرد میفهمیدم اما چهره پیر و افتادهاش نشان نمیداد روزی
سرهنگ بوده باشد. با وجود پیری، سرعت عمل و تر و فرزی خاصی داشت در
رانندگی. مسیرهایی را انتخاب میکرد که حتی یک دقیقه هم در ترافیک کشنده
صبح تهران نمانیم.
پشت چراغ میدان توحید ماند، کمی جلوتر از خط عابر. چند ماشین دیگر هم گیر کرده بودند وسط. مامور راهنمایی رانندگی اشاره کرد برو. چراغ قرمز بود و مامور تاکید داشت حرکت کند به سمتی که مسیر ما نبود و چون او نرفت گفت مدارک. کنار زد و شروع کرد به صحبت و با اینکه عصبی شده بود توضیح داد که او هم قوانین را میفهمد اما مامور حق ندارد مسیر او را بیدلیل تغییر دهد. مامور راهنمایی رانندگی که از پلیس بودن فقط زور قانون و لباسش را به ارث برده بود، در پاسخ به سرهنگ بازنشسته گفت: «پایه یکت رو بذار در کوزه آبشو بخور پیری ... درجههات رو هم ...» و بعد خندهای که از هر فحشی برای سرهنگ بدتر بود؛ آخر مامور هیچ درجهای نداشت.
او همچنان بددهنی میکرد و سرهنگ عصبانی بود و قصد داشت به دار و دستهاش خبر دهد تا بیایند به خندههایش پاسخ دهند. من عجله داشتم و پادرمیانی کردم که سریعتر به کارم برسم. سرهنگ غر میزد و من در این فکر که این اولین بار نیست شاهد بددهنی برخی پلیسهای به ظاهر محترم هستم. مدتی قبل سر پل گیشا پلیسی را دیدم که از بلندگوی ماشینش خطاب به راننده پیر تاکسی گفت: «مرتیکه! تو که راه رفتنت رو بلد نیستی چرا نشستی پشت فرمون؟ گاز بده دیگه!» بعد لاییکشان و به سرعت برق از کنارمان رد شد.
من هنوز باور نکردهام گوینده، پلیس این مملکت باشد اما بود. راننده تاکسی سری تکان داد و افسوس خورد که روزهای عمرش را در سیستم دولتی هدر داده و حالا سر پیری ناچار است روی تاکسی کرایهای کار کند و فحش پلیس را بشنود.
یکی از ملزومات توسعه، داشتن نظم است و در هر جامعهای، پلیس نماد نظم. طبیعی است چنین نظمی و چنین رفتاری که ذکر آن رفت، نمیتواند توسعهبخش باشد. خودمان را بگذاریم جای دو راننده. در برابر بددهنیهای ماموران چه میکردیم؟ چرا اهانت پلیس به شهروند و عدم رعایت قوانین از سوی خود پلیس (مثل پارک در پیاده رو) به امری عادی تبدیل شده؟ آیا ما شهروند بودن را بلد نیستیم؟»
پشت چراغ میدان توحید ماند، کمی جلوتر از خط عابر. چند ماشین دیگر هم گیر کرده بودند وسط. مامور راهنمایی رانندگی اشاره کرد برو. چراغ قرمز بود و مامور تاکید داشت حرکت کند به سمتی که مسیر ما نبود و چون او نرفت گفت مدارک. کنار زد و شروع کرد به صحبت و با اینکه عصبی شده بود توضیح داد که او هم قوانین را میفهمد اما مامور حق ندارد مسیر او را بیدلیل تغییر دهد. مامور راهنمایی رانندگی که از پلیس بودن فقط زور قانون و لباسش را به ارث برده بود، در پاسخ به سرهنگ بازنشسته گفت: «پایه یکت رو بذار در کوزه آبشو بخور پیری ... درجههات رو هم ...» و بعد خندهای که از هر فحشی برای سرهنگ بدتر بود؛ آخر مامور هیچ درجهای نداشت.
او همچنان بددهنی میکرد و سرهنگ عصبانی بود و قصد داشت به دار و دستهاش خبر دهد تا بیایند به خندههایش پاسخ دهند. من عجله داشتم و پادرمیانی کردم که سریعتر به کارم برسم. سرهنگ غر میزد و من در این فکر که این اولین بار نیست شاهد بددهنی برخی پلیسهای به ظاهر محترم هستم. مدتی قبل سر پل گیشا پلیسی را دیدم که از بلندگوی ماشینش خطاب به راننده پیر تاکسی گفت: «مرتیکه! تو که راه رفتنت رو بلد نیستی چرا نشستی پشت فرمون؟ گاز بده دیگه!» بعد لاییکشان و به سرعت برق از کنارمان رد شد.
من هنوز باور نکردهام گوینده، پلیس این مملکت باشد اما بود. راننده تاکسی سری تکان داد و افسوس خورد که روزهای عمرش را در سیستم دولتی هدر داده و حالا سر پیری ناچار است روی تاکسی کرایهای کار کند و فحش پلیس را بشنود.
یکی از ملزومات توسعه، داشتن نظم است و در هر جامعهای، پلیس نماد نظم. طبیعی است چنین نظمی و چنین رفتاری که ذکر آن رفت، نمیتواند توسعهبخش باشد. خودمان را بگذاریم جای دو راننده. در برابر بددهنیهای ماموران چه میکردیم؟ چرا اهانت پلیس به شهروند و عدم رعایت قوانین از سوی خود پلیس (مثل پارک در پیاده رو) به امری عادی تبدیل شده؟ آیا ما شهروند بودن را بلد نیستیم؟»
- Baran
- 0 نظر